دلداده که باشی، دلت لک میزند تا دقایقی خود را در حضور دلبر حس کنی و تمام زندگیات، در آن دقایق خلاصه شود، اما کافیست به خودت بیایی و ببینی فرصت کنار او بودن به آخر رسیده. آن وقت حس رؤیای شیرینی را پیدا میکنی که هنوز به کام نرسیده مزهاش را به یک بیداری تلخ میدهد. این درست حکایت زائران اربعین است.
عاشقانی که یک سال غم دلتنگی و دوری را به دوش میکشند و بعد از اینکه خود را به میعادگاه عاشقی رساندند و قرارشان به پایان رسید، عاشقتر از قبل شدهاند و یک سال پیش رو را دلتنگتر از قبل سپری میکنند به این امید که دوباره اربعینی بیاید و فرصتی تازه برای عاشقی پیدا کنند.
قصه از جایی آغاز شد که مجتبی حجازی (سرپرست گروه انوارالهدی)، تماس گرفت و گفت: «از طرف اتحادیه تشکلهای قرآنی و ستاد اربعین کشور، جهت اجرای محافل انس با قرآن در راهپیمایی اربعین حسینی، قرار است به کشور عراق اعزام شویم»! شادی غیرقابل وصفی در وجود تک تک اعضای گروه رقم خورد و همگی با عشق و ارادت به ساحت مقدس اهل بیت(ع) مهیای سفر شدیم.
عصر چهارشنبه، ۱۷ مهرماه ۹۸ همه رفقا در ترمینال اتوبوسرانی شهر قم گردهم آمدند و پس از سلام و احوالپرسی، در قالب کاروان قرآنی نور به سرپرستی سیدمحمد موجانی به طرف پایانه مرزی مهران حرکت کردیم.
شاید کنجکاو شوید که این کاروان متشکل از کدام قاریان کشور بود؟! مهدی غلامنژاد و حبیب صداقت از تهران، حامدعلیزاده و علی حصاری از خراسان رضوی، سعیدرحیمی از گلستان، علی علیزاده و محسن زهدی علیپور از قم، یوسف ایزدی از گیلان، مهدی سعادتیکیا از لرستان، گروه تواشیح محراب متشکل از محمدجواد مکرمی، حسن صفری، سهراب احمدی و محمد مکرمی از تهران و گروه تواشیح انوارالهدی متشکل از مجتبی حجازی، سیدحجت موسوی، یوسف صادقیپور و محمدجواد قیاسی از قم نمایندگان قرآنی جمهوری اسلامی ایران جهت شرکت در راهپیمایی عظیم اربعین حسینی بودند.
صبح روز پنجشنبه، ۱۸ مهرماه به مرز مهران رسیدیم. به قول معروف غلغلهای برپا بود. عاشقان اباعبدالله(ع) از جای جای کشور به مرز آمده بودند و نفر به نفر وارد کشور عراق میشدند و ما تا غروب آن روز در مرز مهران بودیم تا بتوانیم وارد کشور عراق شویم.
در این بین از فرصت استفاده کردیم و در میان شلوغی صفها بصورت دسته جمعی قطعه تلاوت «ولمّا برزوا» از استاد مصطفی اسماعیل را با یکدیگر همخوانی کردیم. زائران به وجد آمده بودند؛ هم فیلم میگرفتند، هم صلوات میفرستادند و هم تشویق میکردند و یک همچه استقبالی به ما انرژی بیشتری میداد تا روح خود را برای کارهای بزرگتری که قرار بود در روزهای پیش رو انجام دهیم، آماده کنیم.
بالاخره از مرز رد شدیم و پس از طی یک مسافت طولانی، به ایستگاه اتومبیلها رسیدیم و سرانجام توانستیم به سمت شهر نجف حرکت کنیم. مسیرمان شلوغ و طولانی بود، اما میان آن همه شور و شعور حسینی که از قاب پنجره اتومبیل هر لحظه تماشایش میکردیم هیچکداممان دلیلی برای خسته شدن نداشتیم.
از این گذشته، نیمی از مسیر مهران به نجف را با منافسه و تلاوت قرآن و مرثیهخوانی گذراندیم که خود یک سرگرمی جذاب بود و در عینحال یک کلاس درس پر محتوا! راننده اتومبیل، پس از دو ساعت رانندگی تصمیم گرفت در یک موکب عراقی نگه دارد تا بتوانیم نماز مغرب و عشا را اقامه کنیم و کمی استراحت کنیم.
کودکان عراقی با عشق و علاقه به پیشوازمان آمدند و با دست های کوچکشان برایمان چای عراقی آوردند. ما نیز لحظاتی با آنها خوش و بش کردیم و برای تشکر از پذیراییشان پس از اقامه نماز برای آنان تواشیح اسماءالحسنی را خواندیم و سپس دوباره به سمت نجف حرکت کردیم.
کاروان نور بامداد جمعه، نوزدهم مهرماه به شهر نجف رسید و اعضای آن به چند دسته تقسیم شدند تا هر دسته به همراه یک راهنما و مترجم با برنامهریزیهای انجام شده از سوی ستاد اربعین به اجرای محافل انس با قرآن و عترت در شهر نجف بپردازد. مواکب زیادی در شهر نجف میزبان زائران اهل بیت(ع) بودند و برنامهریزیها بسیار فشرده بود و باید به طور دقیق اجرا میشد.
اما قاریان عضو کاروان نور باز هم به دلیل عشق و ارادت به ساحت مقدس قرآن کریم و اهل بیت(ع) دلیلی برای خستهشدن نداشتند. از جمله اماکنی که تمامی اعضای کاروان در آنجا به برگزاری برنامههایقرآنی پرداختند میتوان به بعثه شهر نجف و مقبره شهید حکیم اشاره کرد. در نهایت نیز تمامی دستهها صاحب توفیق شدند که در حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) اجرای برنامه داشته باشند.
دستهای که ما در آن بودیم، متشکل بود از حبیب صداقت، مجتبی حجازی، سیدحجت موسوی، یوسف صادقیپور و من (محمدجواد قیاسی) که توسط جاسم شمیری از قاریان خوب استان خوزستان که به عنوان راهنما و مترجم ما انتخاب شده بود، هدایت میشد. اگرچه مدت زمان حضورمان در شهر نجف تنها دو روز بود، اما در همین زمان اندک توانستیم خاطرههایی معنوی و به یاد ماندنی در کنار یکدیگر رقم بزنیم.
قرار بود هرکدام از دستهها به ترتیب راهی مسیر پیادهروی اربعین شوند و طبق برنامههایی که به هرکدام از آنها داده شده بود، اقدام به برگزاری محافل انس با قرآن کنند. گروه ما اولین گروهی بود که راهی شد و همزمان با ما سیدمحمد موجانی که شخصاً برنامههای حامد علیزاده و اعضای گروه محراب را ساماندهی و هدایت میکرد، به همراه همین عزیزان به سمت شهر سامرا حرکت کردند.
از همان ساعتهای اولی که وارد مسیر راهپیمایی شدیم، عشق و ارادت بیمثال عزاداران اباعبدالله(ع) را به دیده خود دیدیم و به تمام وجود حس کردیم. مدام با خود میگفتم: «میبینی محمدجواد؟ وحدت اسلامی یعنی همین؛ اصلا این راهپیمایی یکتنه تمام تئوریهای وحدت اسلامی و بیداری اسلامی را به میدان عمل آورده و آدم را یاد ظهور آقا امام زمان(عج) میاندازد. ان شاءالله آقا امام زمان(عج) ظهور کنند، مؤمنین جهان همینطور قیام کرده و شوری مثالزدنی برپا میکنند!»
در طول مسیر علاوه بر برنامههای ستاد اربعین، هرکجا که میشد، میایستادیم و برای مردم قرآن و تواشیح میخواندیم. شب که فرارسید، به همراه رفقا تصمیم گرفتیم در یک موکب عراقی توقف کرده و استراحتی کوتاه بکنیم و به علاوه چایی بنوشیم. در همین حال که چای مینوشیدیم، یوسف صادقیپور بسماللهی گفت و یک فراز تلاوت زمزمه کرد. من هم ادامه همان فراز را در همان لحن خواندم و حبیب صداقت هم به ما ملحق شد و خلاصه یک منافسه به یاد ماندنی داشتیم.
یک مرتبه به خودمان آمدیم و دیدیم همه دور و برمان را گرفتهاند و با تلفنهایشان فیلمبرداری میکنند. دستاندرکاران موکب مثل پروانه دورمان میگشتند و پذیرایی میکردند. حتی سیستم صوتی هم آوردند و درخواست کردند که باز هم بخوانیم و خواندیم. خلاصه آن شب ما را در موکبشان نگه داشتند تا استراحتی بکنیم.
صبح روز بعد به ادامه مسیر پرداختیم تا اینکه به موکب حرم حضرت معصومه(س) رسیدیم. غروب آن روز پس از اجرای یک محفل باشکوه قرآنی، تصمیم گرفتیم راهی ادامه مسیر شویم که علی علیزاده و حسن اسداللهی (از مداحان خوب قم که در واحد مراسمات حرم مشغول به خدمت هستند) آمدند.
آقای علیزاده گفتند: «کمی صبر کنید! نانواهای موکب دارند میآیند که شما را ببینند. شاید بهتر باشد دقایقی در محضرشان بنشینیم و به آنان خسته نباشیدی عرض کنیم. تا هم شما برایشان قرآن و تواشیح بخوانید و هم آقای اسداللهی روضه بخوانند.»
مگر توفیق مخلصانه باید با آب و تاب آنچنانی نصیب آدم شود؟ شاید برخی فکر کنند، اخلاص، لباس زهد بر تن دارد و کشکولی هم به دست گرفته و زیر لب مناجات میخواند. آنگاه اگر یک نگاه به آدم بیاندازد و لبخندی هم به لب آورد، دیگر تمام!
اما من میگویم اخلاص هرکجا و هرجور که باشد، هر لباسی که بخواهد به تن میکند و آن شب، ما در لباس چند نانوای زحمتکش با آن مواجه شدیم و ما را صاحب توفیق بزرگی کرد که به سبب آن، کاملاً صمیمی و بیریا، دقایقی با هم قرآن خواندیم. برای من باصفاترین بخش سفر دقیقا همینجا بود.
یکی از بخشهای خیلی جذاب سفرمان این بود که هرکدام از دستههای تبلیغی قرآنی، حامل یک پرچم متبرک از آستان قدس رضوی بودند تا هم محافل قرآنیشان مزین به نام مبارک امام رضا(ع) باشد و هم اینکه زائران اربعینی بتوانند آن پرچمها را زیارت کنند.
آن شب پرچم امام رضا(ع) در موکب خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه(س) وسیله خوبی بود برای اینکه به همراه آن نانوایان زحمتکش، ذکر توسلی به حضرت بابالحوائج امام موسی کاظم(ع) داشته باشیم و به این ترتیب فیض مجلسمان دو چندان شد. پس از خداحافظی از خادمان حضرت معصومه(س)، به سمت موکب حشدالشعبی حرکت کردیم و ساعتی در جمع نیروهای حشدالشعبی به همراه دو قاری خوبشان سیدعلی موسوی و یاسر علّاق، قرآن خواندیم و سرانجام پس از خداحافظی نیروهای حشدالشعبی راهی کربلای معلی شدیم.
بالاخره پس از دو شبانهروز پیادهروی و اجرای برنامه، از مسیر منتهی به عتبه عباسیه وارد کربلا شدیم و نگاه هر چند نفرمان به گنبد طلایی حرم حضرت عباس(ع) افتاد و پس از عرض ارادت به محضر ایشان، به سمت محل اسکانمان در هتل علی الدّر روانه شدیم.
گروهی که به سامرا رفته بودند، ساعاتی پیش از ما به آنجا رسیده بودند. حالا باید به آنها ملحق میشدیم تا ضمن استراحت برنامههایمان را در کربلا پیش ببریم. خیابانهای کربلا را طغیان جمعیت گرفته بود. آدم از آن همه شور و شوق به وجد میآمد.
هر لحظه در دل خود قربان صدقه کرامت امام حسین(ع) میرفتم که کربلایشان را پایگاه وحدت اسلامی کردهاند و این قیامی که مردم در کربلا به پا کردهاند، به خاطر وجود مطهر ایشان در شهر کربلاست. موکبهای زیادی در شهر کربلا بود و ما هم بحمدالله توفیق داشتیم که گروه گروه به هرکدام از موکبهای ستاد اربعین رفته و محافل قرآنی خود را اجرا کنیم.
همچنین، توفیق این را پیدا کردیم که دو مرتبه در بینالحرمین و در بین عزاداران اباعبدالله(ع) به اجرای تواشیح بپردازیم تا بلکه ذرهای مورد توجه حضرت قرار گرفته باشیم. یک شب از شبها در کربلا با همه اعضای کاروان نور تصمیم گرفتیم در لابی هتل جمع شده و به صورت دستهجمعی تواشیح معروف اسماءالحسنی را با یکدیگر اجرا کنیم. تمام چهرههای شاخص فرهنگی و هنری حاضر در لابی هتل به وجد آمدند و کاروان قرآنی نور را مورد تحسین قرار دادند و از بابت اجرایی که داشتیم، تشکر کردند.
بیشک تمام لحظاتی که مشغول اجرای برنامههای قرآنی برای زائران اربعینی بودیم، در دل و ذهن همه ما بصورت ویژه و فراموش ناشدنی ثبت شده است و بیشک انتخابشدن و راهیشدن هرکدام از اعضای کاروان قرآنی نور به راهپیمایی اربعین ، از عنایت آقا امام حسین(ع) بوده است.
بالأخره مأموریت تبلیغیمان به پایان رسید و در شب اربعین حسینی، در بعثه مقام معظم رهبری شهر کربلا، آئین اختتامیه محافل قرآنی اربعین حسینی سال ۱۳۹۸ با حضور دکتر احمدی که از ستاد اربعین کشور آمده بودند، رقم خورد و اعضای کاروان یک به یک هدایای یادبود خود را به همراه تربت و سنگ انگشتری مزار امام حسین(ع) از دستان دکتر احمدی و دیگر مسئولان حاضر در مراسم دریافت کردند.
سپس، رزق جمع قرآنیمان این شد که صمیمانه دور هم جمع شویم و ضمن قرائت زیارت اربعین دقایقی را پای روضه بنشینیم. وداع با کربلای حسین(ع) پس از آن همه عاشقی و دلدادگی، خیلی سخت بود. حتم دارم بقیه رفقا نیز مانند من آرزو کردهاند که دوباره کربلایی شوند و مطمئنم هرکس هربار که به کربلا بیاید دلدادهی کربلا میشود و هربار همانجا این آرزو را خواهد داشت.
تمام ماجراهایی که گفتم و گفته نشد، همهاش در یک بازه زمانی ۱۰ روزه اتفاق افتاد که ما هیچ نفهمیدیم که از آمدنمان ۱۰ روز گذشته و تا رفتنمان چیز زیادی نمانده است. به خودمان آمدیم و دیدیم ساعت ۸:۳۰ صبح روز اربعین است و همگی در فرودگاه شهر نجف هستیم.
داشتم به این فکر میکردم که حالا دلکندن از حضور گرم رفقا چقدر سخت است و دلکندن از فضای معنوی زیارت چه سختتر! که یکباره یکنفر به زبان فارسی از بلندگوها صدا زد: مسافرین محترم پرواز تهران به شماره … جهت ورود به پرواز، هرچه سریعتر به گیت شماره … مراجعه کنند. و این بود پایان سفر ۱۰ روزه کاروان قرآنی جمهوری اسلامی ایران.
محمدجواد قیاسی انتهای پیام